سرخِ سرخ شد. حالا قیافه اش آفتاب سوخته تر از قبل بنظر میرسید.
اَرا دستانم را گرفت و فشار داد : عشق. مرگ لیاقت بالاتری از تو دارد.
خواب میدیدم.